✿✿✿رز مـــشــکــی✿✿✿
کمي عوض شدم؛ وقتی پروانه ی عشق در تاری بیفتد که عنکبوتش سیر باشد . . . من ـ بـــی تو آهای مخاطب خاص کاش بودی کاش حال این روزامو میفهمیدی کاش ..... ولی ....
گفته بودی برایت چیزی بنویسم چیزی نمینویسم چشمهایم را که بخوانی برای سالها از تو نوشتن کافیست به تازگی درد میکشم درد... هم تلخ است هم ارزان... هم گیراییش بالاست هم اینکه تابلو نمیشوم... و رفیقی که مرا معتاد کرد ناباب نبود اتفاقا باب باب بود فقط نگفته بود که ماندنی نیست همین
باید بازیگر شوم ، چه نقاش ماهریست
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 58 صفحه بعد
ديريست از خداحافظي ها غمگين نميشوم؛
به کسي تکيه نميکنم .؛
از کسي انتظار محبت ندارم؛
خودم بوسه ميزنم بر دستانم ؛
سر به زانو هايم ميگذارم و سنگ صبور خودم ميشوم...
چقدر بزرگ شدم يک شبه !!!
تازه قصه ی زندگیش شروع می شود . . .
زیرا دیگر نه می تواند پرواز کند . . .
نه بمیرد . . . !!!
فـقط یک ضمیـــر ساده و تنهاست ...
كه دست و دلش به هیـــچ كاری نمی رود ...
معتاد شدم...
از آن روز که رفته ای
کارت شارژها را سیگار میخرم
و با خیابان ها حرف میزنم!
همینطوری پیش برود...
گوشیم را هم باید بفروشم،کفش بخرم...
آرامش را بازی کنم ...
باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم ...
باز باید مواظب اشک هایم باشم ...
باز همان تظاهر همیشگی : " خوبم ... "
فکر و خیال را میگویم ،
وقتی که دانه دانه موهایت را سفید می کند !
Design By : behnam.com |