✿✿✿رز مـــشــکــی✿✿✿
می دانی تنهایی کجایش درد دارد؟... " انکارش " تنهایم در وبلاگم چسبانده ام چشم هایم را به صفحه مانیتور ببینم جز من کسی نیست دگر پشت این نوشته ها آن دورها... تو هیچگاه بازنمیگردی!نمیخواهم داشته باشمت.. نترس.. فقط بیا در خزان خواسته هایم کمی قدم بزن.. بگذار ببینمت.... دلم برای راه رفتنت تنگ شده است.
مترسک دیگر هیچگاه کلاغ ها را نترسان .. این بار بگذار از پشت کلاهت لبخندت را تماشا کنند.. دیگر کافیست اینهمه سکوت.. فریاد کن.. بگو.. بشنو.. عاشق شو.. اینبار تمام نگاه های سرد باغبان را بخر اما پا روی دلت نگذار چون هیچ چیز حتی مزرعه ارزش اینگونه تنها ماندنت را ندارد.. بـه فـــقـر احــسـاس ِ”انـــسـانیّـــت”دچــــار شــدیـــم ! کیـبـوردها .. پیامک ها .. گاهی تو … گاهـــی احساس میڪنَمــ روی دَستـــــ خـدا مــانده اَمــ
هیـ ـچ لحظـ ـه ای نردبان دلم شكسته است مي شود براي من كمي دعا كني...؟ يا اگر خدا اجازه مي دهد امشب كمي به جاي من خداخدا كني...؟ راستش دلم مثل يك نماز بين راه شكسته است مي شود براي بيقراري دلم سفارش به آن رفيق باوفا (خدا) كني...؟ نقاش باشي چقدر مي گيري بيايي و صفحه ي سياه دلم را رنگ كني؟ بعد براي ديوار اتاق دلم يك روز آفتابي بكشي كه نور آفتاب تا ميانه ي اتاق آمده باشد.... راستي من روي صورتم يك خنده مي خواهم... نرخ خنده كه گران نيست...؟ آنقدر با تنهایی انس گرفتم که دیگر زبانش را می فهمم ! و فهمیدم… تنهایی هم می تواند عشق خوبی باشد به شرط اینکه درکش کنم... امام حسین علیه السلام فرمود: گـروهـى خـدا را از روى ميل و رغبت(به بهشت) عبادت مى كنند كه ايـن عبادت تاجـران است و گروهـى خـدا را از روى تـرس (ازدوزخ) مـى پـرستنـد و ايـن عبادت بندگان است وايـن عبـادت آزادگـان است كه بهتـريـن عبـادت است خُــــــدایا ... ! دیگر به تو فکر نمی کنم چون سرم می شود گناه است... چشم داشتن به مال غریبه ها گاهی احساس آخرین بیسکوییت باقیمانده در یک بسته ساقه طلایی را دارم! شکسته... تنها... و از همه بدتراو که مرا می خواست دیگر سیر شده است!
راســــــتی، عمریست که از حضور او جا ماندیم در غربت سرد خویش تنها ماندیم، او منتظرست تا که ما برگردیم ماییم که در غیبت کبری ماندیم درد دارد وسط جاده ای باشی بی همسفر بی همراه بی کسی که پشتت باشد که دلگرمت کند که بگوید برو من هستــــــــــــــــم گــذشتــه مــن گــذشــت..! شبيه مريضي " پوكي استخوان " شده ام از بيرون محكم و استوار ، ولی از درون داغونم نشکستنی ها را میشکنند من هنوز هم تو را همرنگ رویاهایم نقاشی میکنم
صندوق صدقات نیست دل من که گاهی سکه ای محبت در آن بیاندازی و پیش خدای دلت فخر بفروشی که مستحقی را شاد کرده ای ... هر کسی رسید نصیحتم کرد ... و دریغ از احساس ... و دریغ از دوستی ... هیچ کَس کمکم نکرد ... خیلی وقته دلم نوازش میخواد ... ولی هر کسی که رسید ... زد توی سرم ... دلم همچو اسمان
به من مي گويد شاد بنويس، نوشته هايت درد دارند. و من بياد مردي مي افتم كه با سازش گوشه خيابان شاد ميزند ! اما با چشمان خيس... نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند نیازمندی ها: خدایا چه قدر محتاج توام یک لحظـه گـوش کـن خـــدا ؛ ........................................... عمری تلف میکنیم برای کسانی که ارزش ثانیه ای را هم ندارند … ...................................... آهای روزگار درست است که من راه های نرفته زیاد دارم اما خودت هم میدانی با تو زیاد راه آمده ام پس کاری کن که ما در کنار هم عاشقانه نفس بکشیم دوری وجدایی بس است این روزا خیلی تنهام، خیلی داغونم نه برای جایی…
از خویش خستهام هر چیزِ تازه در دلِ من میشود سیاه
سخته حرفم ولی باید رفت دیگه تمومه دیگه بریدم
نــسلی که دردش را ،
و ..
تـلفن هـــای پـی در پـی مـی فهمـــنـد …
گاهی یاد تو …
گاهی هم غم تو …
آخر این “تو” کار مرا تمام می کند !
خَســتہ اَش ڪَردمـــــ خــودَش هَــم نــمــیــدانـــــــد با مَن چــہ ڪــنَــد...؟
به اندازه ی لحظـ ـه های با تـ ـو بودن شیرین نیست
لحظـ ـه ی دـ ـیدن تـ ـو
لحظـ ـه ی تمـ ـوم شـ ـدن دوری تـ ـو
لحظـ ـه ی عاشقـ ـانه ی مـ ـن
لحظـ ـه ی گرفتـ ـن دستهـ ـای پـ ـر مهـ ـرت
لحظـ ـه ی بـ ـا تـ ـو بـ ـودن
در کـ ـنار تـ ـو بـ ـودن..
و گروهى خدا را از روى شكر(و شايستگى پرستـش) عبادت مـى كنند
دستانتـ که مالـ من باشد ...
هیچـ دستے مرا دست کمـ نمیگیرد ...
دروغ گـــــفتن را نیــــــــز، خـــــــــوب یاد گـــرفتــه ام...!
"حــــال مـــن خـــــــوب اســت" ... خــــــوبِ خــــوب
حـتي مي تــوآنـم بـگويـم در گـذشــت...!
و مـن برايـش ماه ها و روزها سـوگواري و سکـوت کردم...
خاطـراتـم را زير و رو کـردم و اي کــــاش هـاي فـراوان گفـتم...!
"ولي ديــــگـر بـس اسـت..."
بـه شـروعي ديــگـر مي انـديشـم...
دیگه نمیتونن مثل قبل دوستباشن ...
چون به قلب همدیگه زخم زدن ...
نمیتونن دشمن همدیگه باشن ...
چون زمانی عاشق بودن ...
تنهامیتونن آشناترین غریبه برای همدیگه باشن ...
نگفتنی هارامیگویند
شنیدنی را نمیشنوند
ناخواسته هارا میخواهند
نبایدهارا میسازند
...
و ماندنی ها را میبرند....
همه چیز درست است ...
درست همانگونه که نباید باشد.....!
گرچه ، دیگر نه تو را دارم نه رویاهایم را.......
پر از ابرهای بارانیست
ای کاش
دلم امشب بگرید
شاید که بغض عشق
در چشمانم بشکند ...
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
فورأ به یک دلیل خوب برای زندگی کردن نیازمندیم!!
وقتی فصل اشک سر می رسد
چه قدر باید دنبال دست هات در شلوغی
خیابان های خیس بگردم؟!
جـدی میگــم
نه شکوه است نه گلایه
در این دنــیا . . .
حــالِ خــیلی هـا اصـلا خـوب نیـست!
یـک دسـتی بـه زندگیـشان بکـش
لــــــــــــــــــــــــــطفا
هست کسی که مثل من دلش
نه برای کسی،
نه برای عشقی،
نه برای چیزی!
بلکه دلش برای خودش تنگ شده…
برای خود خودش!؟
هر رنگِ تازه در نظرم میشود تباه
هر روز میشکند ریسمانِ من
هر روز
پاره میشود ایمانم از گناه
دیگه خستم از این که هرچی هی اومدمو نرسیدم
سخته حرفم ولی باید بدونی خستم
ولی باید بدونی که میرم
با یه یادگاری رو دستم
سخته رفتن بس که سردم من حرف دلای شکستم
من با هر خاطره با غم میرم با اینکه وابستم
سخته رفتن تلخ حرفم ببین من درارو بستم
من از غروب جمعم حتی از سکوت صبحم خستم…
Design By : behnam.com |